اینها
را به نیت آن ننوشته ام که کسی بخواند، و بر من رحمت آورد، بلکه نوشته ام
که قلب آتشینم را تسکین دهم، و آتشفشان درونم را آرام کنم. هنگامی
که شدت درد و رنج طاقت فرسا می شد، و آتشی سوزان از درونم زبانه می کشید و
دیگر نمی توانستم آتشفشان وجود را کنترل کنم، آنگاه قلم به دست می گرفتم و
شراره های شکنجه و درد را، ذره ذره از وجودم می کندم و بر کاغذ سرازیر می
کردم… و آرام آرام به س و آرامش می رسیدم. آنچه
در دل داشتم. بر روی کاغذ می نوشتم و در مقابلم می گذاشتم، و در اوج
تنهایی، خود با قلب خود راز و نیاز می کردم، آنچه را داشتم به کاغذ می دادم
و انعکاس وجود خود را از صفحه مقابلم دریافت می کردم، و از تنهایی به در
می آمدم… اینها را ننوشته ام که بر کسی منت بگذارم، بلکه کاغذ نوشته ها بر من منت گذاشته اند و درد و شکنجه درونم را تقبل کرده اند…
اینجا، قلب می سوزد، اشک می جوشد، وجود خاکستر می شود، و احساس سخن می گوید.
سعی بر این دارم مطالب و دل نوشه های خودم را در وبلاک نشر دهم .
درباره این سایت